نویسنده : سالار عبدی
اهالی سرزمین پر رمزو راز ادبیات به خوبی با اصطلاح " سهل و ممتنع گویی " آشنایی دارند . سعدی این بزرگ شاعر اندیشه مند زبان پارسی را هم شاعری سهل و ممتنع گو می شناسیم. اما طنز، خاصه طنز امروز با ویژگی ها و پارامترهای منحصر به خود به طور عجیبی در حوزه سهل و ممتنع قابل تعریف است. واضح تر این كه طنز در یك سویه كاركرد خود خنده را بر لب های شنونده می نشاند، اما در سویه دیگر وی را به تفكر و تامل عمیقی فرو می برد . یعنی خنده ناشی از طنز ره به مفاهیم و اقالیم دیگری می سپرد كه شاید خود خنده را به این جای ها گذار نتواند بود. آن چه در این مقاله خواهید خواند، مروری است گذرا بر طنز از چند منظر كه به ترتیب مختصری درباره موضوعات: طنز و تعاریف آن، ساختار طنز، وجه اشتراك و افتراق طنز با هم قطارانش، رسالت و كاركرد طنز، اتیمولوژی و تاریخ طنز در جهان، طنز در ادبیات كلاسیك پارسی ، طنز و تحولات آن در سی ساله اخیر و ویژگی های بارز یك طنز پرداز طناز امروزی بحث خواهیم كرد. امید كه مقبول افتد.
● طنز و تعاریف آن:
در بررسی طنز با تعاریف گونه گون و متنوعی از طنز رو به رو شدم كه به نوعی هر كدام از منظری به این مقوله گسترده و پركاركرد نظر داشتندكه هر كدام جذابیت خاص خود را داشت . بهند مورد اشاره می كنم:
ساموئل بكت:
" نبوغ نهفته در طنز اول ما را به خنده می اندازد و سپس در حین خندیدن با علامت سوال روبه رو می كند! " جان در ایدن در مقاله هنر طنز:" ظرافت طنز به جداكردن سراز بدن با حركت تند و سریع شمشیر شباهت دارد، طوری كه دوباره در جای خود قرار بگیرد." دكتر سیروس شمیسا هم در انواع ادبی خود می نویسد: طنزSatire از اقسام هجواست، اما آن تندی وتیزی و صراحت هجو در طنز نیست، وانگهی در آن مقاصد اصلاح طلبانه اجتماعی مطرح است. طنز كاستن از مقام و كیفیت كسی یا چیزی است به نحوی كه باعث خنده و سرگرمی شود و گاهی در آن تحقیری باشد! چرنیشفسكی منتقد و نویسنده روسی طنز را آخرین مرحله تكامل نقد می داند. هم چنین ارسطوی بزرگ امتیاز خندیدن را مخصوص و منحصر به انسان می داند و خنده را برترین امتیاز معنوی انسان معرفی می كند. می توان طنز را دریچه ای رو به حقایق و واقعیات موجود در جامعه بشری دانست. طنز بهتر دیدن است و اندیشه ناك نگریستن. طنز بزرگ نمایی معایب و كاستی ها و نا راستی هاست . طنز گفتن است و شهامت گفتن و طرح كردن با ظرافت و استادی است.
و به قول شاعری:
چو حق تلخ است با شیرین زبانی حكایت سر كنم آن سان كه دانی!
و همچون سایر اقسام ادبی و هنری نهایت تلاش طنز با تمامی ابتكارات و عرق ریزی هایش به انبساط خاطر مردم می انجامد و دیگر این كه با ساختار پارادوكسی خود زندگی اجتماعی را با ظرافتی هر چه تمام تر به نقد می كشد.
● ساختار طنز:
شاید اگر طنز را عالی ترین شیوه بیانی و اخلاقی هنر ادبیات بدانیم به بیراهه نرفته ایم . این نوع ادبی آن چنان توانایی و كاركرد مهارنشدنی و بالقوه ای دارد كه می تواند بزرگترین تحولات را راه اندازی و رهبری كند . طنز یعنی ساز مخالف زدن در برابر عادات و روزمرگی ها. ساختار طنز به گونه ای است كه در لحظه تاریخی واحد انسان در اوج تناقص را به جامعه خویش پیوند می زند. ما در طنز با اقسام مختلف خنده روبه رو هستیم: نیش خند، زهرخند، شیرین خند، خنده پوشیده، خنده دو پهلو، خنده كنایه آمیز، خنده مرگ آور و... اما طنز را بر اساس آنچه در خور گفتن دارد می توان به طنز سیاسی، طنز تاریخی، طنز اخلاقی، طنز فلسفی، طنز دینی، طنز موقعیتی و... تقسیم نمود. اما ماهیت نگره طنز یا سیاه و تلخ است یا شیرین وسپید . از نظر بیان طنز نیز كه یا بر حول كلام و گفتار است یا تصویر یا آمیخته این دو. و اما مجموعه عناصر تشكیل دهنده طنز نیز حائز اهمیت فراوانی است كه اجمالا اشاره می كنم :
الف) استهزا و كوچك سازی: (Irony)
یكی از شگردهای مهم طنز می باشد. طناز با این شگرد پارادوكس مورد نظر خود را برای بیان هرچه بهتر و ظریف تر خود درمورد موضوع موردنظر طنز پیاده و اجرا می كند.
ب) مبالغه:(Exaggeration)
بدنه ادبیات را نوعی دروغ خیال پردازانه می سازد. مبالغه یعنی دروغ ادبی و هنری و هر چه بزگتر و هنری تر باشد باورپذیرتر و زیباتر خواهد بود.حال همین عنصر مبالغه از عناصر كارساز و مهم طنز می باشد كه به عنوان ابزاری هنری در دست طناز برای ایجاد مكث و جلب توجه بسیار مفید است.
ج) تناقص : (parabox)
تناقص هم از عناصر بسیار مهم در ایجاد یك طنز موفق و ماندگار می باشد. تناقص دنیای تضادها و ناهمگونی هاست. یعنی به زبان آوردن چیزی و اراده كردن به ضد آن. یعنی هر واقعیتی را با رویه مخالف آن به تصویر كشیدن، یعنی اینكه محتوای مطرح شده با قالب خود مطابقت نداشته باشد و اینها به بیان هر چه بهتر و توان مندتر در رسالت خویش می انجامد.
د) آوانگارد : (Avangarb)
آوانگارد یعنی سنت شكنی، یعنی مخالفت با عرف و هنجار پذیرفته شده یك جامعه. اولین قدم یك طناز علم كردن بیرق مخالفت با موضوعی است كه مدنظر دارد، یا حداقل این كه موضعی دگرگونه بگیرد و از زاویه ای دیگر به موضوع موردنظر بنگرد و دیدی تازه كشف كند.
ر) آشنایی زدایی : ((ationzformali be
در ادبیات معاصر جهان این واژه با وجود این كه از دیرباز نقشی به سزا و در خور توجه در ادبیات دارد بیشتر مطرح شد ، خرمشاهی در این مورد می سراید :
خورشید را یك عمر كم تر دیده بودم از بس كه آن را در برابر دیده بودم
هر چیز را بیهوده و بسیار بینی هر چند هموار است ناهموار بینی
آشنایی زدایی یعنی ایجاد توقف و درنگ برای خلق تفكر و تانی و اندیشه. یعنی این كه طناز ماهی خود را از روزمرگی هایی كه برای مردم جامعه اش عادی و تكراری است بگیرد و به همان مردم تحویل دهد و تعجب و تشویق شان را برانگیزد.
ز) طعنه:(Sarcasm)
طعنه ابزاری ست كه خشم طناز را می خواباند . و هم چون شلاقی در دست او برای كوبیدن قربانی خویش به كار میآید. آرتور پولارد طعنه را كنایه بدون رمز و پالایش می خواند و سلاح كند و خالی از سخاوت ! حداكثر سخاوت ما در برابر بسیار بد چیزی جز طعنه نخواهد بود و خنده مان هم خنده خشماگین خواهد بود.
س) دشنام:(Inrective)
البته دشنام ابزار اصلی هجو است و كم تر در طنز به كار میآید، اما برخی آن را برای طنز هم می پسندند.
● وجه اشتراك و افتراق طنز با هم قطارانش:
آنچه در ادبیات كلاسیك ما نمودی بارز و پررنگ دارد این كه خنده در دو گونه هجو و هزل مختصر شده است و آن چه ما امروزه طنز و فكاهی می نامیم صور تكامل یافته این دو می باشد. هجو را برشمردن معایب و نواقص شخصی افراد از روی غرض شخصی و به قصد تحقیر و تخریب، با زبانی زننده، بی پروا، بی پرده و آتشین تعریف كرده اند. اصولا در سویه مخالف مدح كه بخشی از شعر كلاسیك پارسی در این موتیف سروده شده ، هجو قرار دارد . شاعر مدیحه سرا كه از این راه ارتزاق می كرده ، با بروز اختلاف نظری و مشكلی زبان مدح را به هجو بدل می كرد و انتقام از این راه از ممدوح خود می ستاند. بهند نمونه از شعرای كلاسیك اشاره می كنم:
انوری ابیوردی:
اگر عطا ندهندم برآرم از پس مدح به لفظ هجو دمار از سر چنین ممدوح
فردوسی:
چو شاعر برنجد بگوید هجا هجا تا قیامت بماند بجا
حكیم شفایی ( دوره صفوی ) :
دستش به انتقام دگر چون نمی رسد شاعر به تیغ تیز زبان می برد پناه!
شهر آشوب نیز هجوی است فراگیر و تعمیم یافته كه در نكوهش شهری و مجمعی سروده می شود. هزل را نیز ضد جد خوانده اند. شاعر هزال جهت انبساط و نشاط خاطر بخشیدن به مخاطبان خود و تفریح و سرگرمی به شوخی های ركیك و ناسالم رو می كند. سنایی غزنوی اول شاعری ست كه هزل را در خدمت تعلیم و آموزش قرار داده است; بهند نمونه بنگرید:
سنایی:
هزل من هزل نیست تعلیم است بیت من بیت نیست اقلیم است
گرچه با هزل ، جد بیگانه است هزل و جدم هم از یكی خانه است
جامی:
جد بود پا به سفر فرسودن هزل یك لحظه به راه آسودن
مخلص سخن در این باب این كه طنز و فكاهه اشكال پیش رفته و متكامل هجو و هزل می باشد.
● رسالت و كاركرد طنز:
طناز كاشف است و مبتكر. از موضوعاتی سخن می گوید كه شاید در نظر مردمش ارزش گفت و شنود ندارد. در طنز نحوه بیان ارزشمند است و زاویه دید. طناز باید عینكی از سخن بسازد كه بهشم همگان متناسب باشد و همه هنر طنز در همین مورد خلاصه می شود. در طنز هم چون حماسه دیگر حرف و سخن از بزرگان و قهرمانان و یلان نیست، بلكه انعكاسی است واقع بینانه از زندگی عادی و متوسط كه در حال جریان است و رسالتش بیان و پر رنگ كردن عدم تناسبات در ظاهر متناسب و همگون است. و برخلاف فكاهه خنده پایان ماجرا نیست. بلكه آغازی است بر تفكر و اندیشه مخاطب . پس هر چه خنده در ظاهر ظریف و دل خوش خنك وانساط بخش است. انتقاد نهفته در بطن آن خنده تلخ و گزنده و تامل برانگیز است. دون ژوان جمله ای دارد: اگر من به هر تنابنده می خندم به این دلیل است كه از گریستن بازمانده ام! از سوی دیگر طنز را باید ژورنال ترین ژانرادبی نامید. چه، به علت اجتماعی و فراگیر بودنش ظرفیت بالایی در رویارویی با مسائل روز اجتماع خود دارد. طنز قدرت هماهنگ شدن با هر اتفاقی و دگردیسی را هم دارد. بسیار اكتیو و فعال است ودر نهایت قالب مناسب بیانش را درهر موردی می یابد. اگر لازم است كه نقاب از صورت چهره های جعلی و دروغین بردارد و گرگ در لباس میش را بشناساند، به بهترین صورت بر خواهد آمد و منش واقعی را پس نقاب تزویر و تظاهر باز خواهد نمایاند.
نویسنده : سالار عبدی
روزنامه مردم سالاری