رمان طنز تاجیكی «مرگ سودخور» نوشته صدرالدین عینی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شد.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «مرگ سودخور» نوشته صدرالدین عینی بهتازگی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینكتاب یكی از عناوین مجموعه «كتابخانه طنز» است كه اینناشر چاپ میكند.
صدرالدین عینی بنیانگذار ادبیات تاجیكی است كه در سال 1878 متولد و در سال 1954 درگذشت. او برای مخاطبان و كتابخوانان ایرانی، آشناست كه سالها پیش یادداشتهایش با كوشش سعیدی سیرجانی با خط فارسی در ایران منتشر شد.
عینی از نویسندگانی است كه زندگی او دو دوره بسیار متفاوت از تاریخ تركستان را در بر میگیرد: یكی روزگار پیش از انقلاب اكتبر و زمان امیر بخارا و دیگری دوران تسلط شوروی بر آسیای میانه. به گفته خود عینی این انقلاب بوده كه او را نویسنده كرده و در زمان امیر بخارا، اثر قابل توجهی خلق نكرده است.
فعالیت ادبی ایننویسنده از زمانی شروع شد كه با آثار نویسنده و روشنفكر بخارایی احمد مخدوم دانش معروف به كلا آشنا شد. اینچهره تبدیل به سرمشق و الهامبخش صدرالدین عینی شد. عینی در دوران نویسندگیاش هم به ازبكی و هم تاجیكی نوشته است و میتوان او را از بنیانگذاران رمان ازبكی دانست. او مخالف عقیده برخی از نویسندگان ناسیونالیست و ملیگرای ازبك بود كه میگفتند تمام آسیای مركزی را تركان پر كردهاند و قوم تاجیك وجود ندارد.
صدرالدین عینی پس از انقلاب اكتبر، بیشتر به خواندن آثار نویسندگان روس رو آورد و تحت تاثیر قلم آنها به نوشتن رمان و داستان پرداخت. با اینحال سرودن شعر را كنار نگذاشت اما نوشتن رمان، بخش عمده فعالیتهایش را به خود اختصاص داد.
رمان «مرگ سودخور» برای اولینبار در سال 1937 منتشر شد و اولین اثری است كه عینی در آن از خودش و خاطرات ایام جوانیاش در بخار گفته است. او نهتنها بهعنوان راوی داستان بلكه بهعنوان یكی از شخصیتهای موثر آن حضور دارد.
صادق هدایت در سال 1944 در سفری كه برای شركت در بیست و پنجمین سالگرد دانشگاه تاشكند به این شهر سفر كرده بود با عینی آشنا شد و احتمال میرود در نوشتن رمان «حاجیآقا»ی خود از «مرگ سودخور» الهام گرفته باشد. هر دو رمان «مرگ سودخور» و «حاجیآقا» مطالعهای روانشناسانه درباره زندگی و خصوصیات یك شخصیت خسیس و سودجو هستند.
نسخهای كه نشر نو از رمان «مرگ سودخور» چاپ كرده، با یك مقدمه از حسن جوادی و مقالهای درباره مقایسه اینرمان با «حاجیآقا» از ییرژی بچكا مستشرق اهل چك همراه شده است. پایانبخش كتاب هم واژهنامه كوچك واژههای تاجیكی رمان چاپ شده است.
در قسمتی از این رمان طنز تاجیكی میخوانیم:
همه معاملهداران بیرونه از بنك برآمده رفتند، در درون تنها خادمان بنك ماندند. در همین وقت ده دوازده نفر كسان ناشناس كه به تنشان لباسهای یوراپگی داشتند در پسِ كوچه پیدا شدند و به زیر دیوار عمارت بنك به دیوار چسپیده قطار شدند كه اگر پاسبان در را گشاید، چشمش بر آنها میافتد.
یكی از آنها كه در سرگه قطار میاستاد، به پیش دروازه بنك رفته در را كوفت.
پاسبان دروازه را نیمی گشاده كرده در جواب در كوبنده:
_ ساعت دو شد، بنك كیها…
لیكن پاسبان سخن خود را تمام كرده نتوانست. شخص ناشناس با زوری پخش كرده درآمده میلتق را از دست پاسبان گرفت و آدمان ناشناس دیگر هم از پس او هجوم كرده درآمدند. یكی دروازه را بست، دیگران به پاسبان طپانچه راست كرده:
«آوازت را نبرار!» گفتند. طبیعی است كه پاسبان از ترس جان خود خاموش ماند. كسان ناشناس دهان و دستوپای پاسبان را بسته، او را به زمین غیلاندند. یكی از آن آدمان ناشناس، لباس پاسبان را پوشیده و میلتق آن را به دست گرفته به بالای سر او، هم به جای او در پس دروازه قراول شده اِستاد. دیگرانشان طپانچهها را به دست گرفته، به بالا، به خانه بایی كه كاركنان بنك آنجا بوده به حسابوكتاب مشغولی داشتند برآمدند.
_ دستهاتان را بالا بردارید!
با شنیدن این آواز كه از طرف آدمان سلاحدار برآمده بود، خادمان بنك بیاختیار دستانشان را بالا كردند، بعضیهاشان به دست برداشتن مجال نیافته، بیحس و حركت شده از روی ستون به زمین خانه غیلیده رفتند. چندنفر آن سلاحداران ناشناس طپانچههاشان را مهیای پراندن كرده اِستاده خادمان بنك را به صدا نهبرآوردن امر فرمودند.
اینكتاب طنز تاجیكی با 280 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 40 هزار تومان منتشر شده است.